sEtArEhAyE aBi سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : farin rasouli
تا که گم شوم تو آیی تو چه هستی به راستی قسمت قلب مرا میلرزاند نوای دلتنگیت تپش قلبم را بی اختیار به فلک میکشد خدایا توکه تنها می مانی و بس تو که تنها گریه هایم خنده هایم را دیدی و بس از تو من در عجبم که حوری و دل و آسمان و آفتاب همه عاشق هر روزه ی زیباییت هستند تا به دریا برسم غرق مهر تو شوم مردم خاک زمین دست من را نگیرید که خواهم به خدا رسم !
نظرات شما عزیزان: دیوونه
![]() ساعت15:42---2 خرداد 1393
من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم
که تو در عرش کبریایی نداری من چون تویی را دارم که تو چون خودی را نداری .................
![]() ساعت19:43---5 تير 1392
دست هایت لیز می خورند
از میان دستانم رو به روی من می ایستی به من نگاه نمی کنی چشمانت به زمین دوخته شده اند؛ بی اینکه سرت را بالا بگیری می گویی: خداحافظ و بی اینکه منتظر پاسخی باشی می روی و من رفتن تو را می نگرم از همان راه که آمده ای، بازمی گردی و من تنها می مانم با کوهی از خاطرات تو و من! تنها شده ام در پی کلماتم که تنهایی ام را جبران کند، جز این کلامی نمی یابم: تنها آمده ام، تنها ماندم و تنها خواهم رفت … !!! ............. پاسخ:helia $$$$$$$$$$$$$$$$ نيلو
![]() ساعت16:30---4 تير 1392
سلام وب خوبي داري به منم سر بزن ! من لينكت كردم!.....
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |